جدول جو
جدول جو

معنی الم شیر - جستجوی لغت در جدول جو

الم شیر
جار و جنجال، سر و صدا به راه انداختن، اطعام در ایام ماه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علف شیر
تصویر علف شیر
شیرپنیر، گیاهی خودرو با ساقۀ راست، برگ های نوک تیز و گل های کوچک زرد، غالیون، علف پنیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالم گیر
تصویر عالم گیر
آنچه همۀ جهان را فرامی گیرد، جهان گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لُ)
زمینی که ته کلش هنوز در آن بر جای مانده باشد. آلم زار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
از دیه های ’ساری’ است. (ترجمه مازندران و استراباد رابینو ص 163). دهی است از دهستان نوکندکا بخش مرکزی شهرستان قائم شهر، در ده هزارگزی شمال قائم شهر و 4 هزارگزی باختر شوسۀ قائم شهر به ساری. دشت و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 1300 تن شیعۀ مازندرانی اند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از قنات و سیاه رود تأمین میشود. محصول آن برنج، پنبه، غلات، کنف، کنجد و صیفی کاری، و شغل مردم زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
شرم مرد (؟)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام ماهی است در تاریخ قبطجدید. (از یادداشت مؤلف). ماه اکتبر. (تذکرۀ داودضریر انطاکی ذیل کلمه اسفولوقند ریون ص 46 س آخر)
لغت نامه دهخدا
(اَدْ دی)
الکلدانی الاثوری. رئیس اساقفۀ کاتولیکان کلدانی. وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او راست: 1- الالفاظ الفارسیه المعرّبه، و آن در بیروت بمطبعهالکاثولیکیه بسال 1908 میلادی چاپ شده است. 2- تاریخ کلده و آثور در دو جزء. 3- مدرسه نصیبین الشهیره. نبذۀ تاریخیه است در باب اصل مدرسه مزبوره و قوانین آن و علمائی که در آنجا شهرت یافته اند و آن نیز در مطبعهالکاثولیکیۀ بیروت بسال 1905م. بطبع رسیده است. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ)
کنایه از تازیانه باشد. (برهان) (آنندراج). تازیانه. (ناظم الاطباء) ، دوال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ پَ / پِ)
جهانگیر. گیرندۀ عالم. آنکه یا آنچه جهان رافراگیرد. (از ناظم الاطباء). مسخرکننده:
شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او
در همه شهنامه ها شد داستان انجمن.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ تَ رَ)
یعنی ندانستی ؟ (از ترجمان علامۀ جرجانی تهذیب عادل). آیا ندیدی ؟ آغاز سورۀ فیل از قرآن کریم است: اء لم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل. (قرآن 1/105)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان کامفیروز بخش اردکان شهرستان شیراز که در 58 هزارگزی خاوراردکان و یک هزارگزی راه فرعی خانیمان به پل خان واقع است. جلگه است با هوای معتدل و 71 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات و برنج. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دو یا چند کودک که از یک پستان شیر خورده اند برادر یا خواهر رضاعی: ... محمد سلمه برادر هم شیر من است
فرهنگ لغت هوشیار
جهانگیر، چیره پیروز آن که یا آن چه جهان را فتح کند جهانگیر فاتح: تیغ عالم گیر پادشاه، آنچه جهان را فرا گیرد صیت عالم گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علف شیر
تصویر علف شیر
گیاه ارمن (بلسکی)، شیر پنیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
اولین شیری که پس از زاییدن گاو دوشیده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی سرکج که از آن جهت جا به جا کردن آتش استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
ترکه های نازک و بلند درخت انجیلی که جهت ساختن بندکندو استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
آقطی، گیاه آقطی به کار رفته در خزانه ی برنج به هدف تقویت
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و صدای غیر معمول، سر و صدا به راه انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
ازدحام و سر و صدای زیاد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان نوکنده کا، قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی